چاپ سوم ترجمه کتاب «عنصر نامطلوب» نوشته رژیس دبره با ترجمه نادر هدی توسط نشر نو منتشر و راهی بازار نشر شد.
به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «عنصر نامطلوب» نوشته رژیس دبره با ترجمه نادر هدی بهتازگی توسط نشر نو به چاپ سوم رسیده است. چاپ اول این ترجمه سال ۶۳ عرضه شده بود. نسخه اصلی کتاب نیز در سال ۱۹۷۸ توسط انتشارات ویکینگ در نیویورک عرضه شده است. ترجمه فارسی این کتاب، یکی از عناوین مجموعه «کتابخانه ادبیات داستانی معاصر» است که نشر نو چاپ میکند.
رژیس دبره نویسنده فرانسوی سال ۱۹۴۱ است که در سال ۱۹۶۷ و بیستوپنجسالگیاش با کتاب «انقلاب در انقلاب» بهعنوان یکی از نویسندگان و روشنفکران اروپایی معرفی شد. ترجمه و عرضه این کتاب در هاوانا باعث شد به مانیفیستی برای «راه چهگوارا» و اصطلاحا کاستروئیسم تبدیل شود. دبره در واقع یکی از عناصر مهم ترویج انقلاب کوبا در جنبش چپ جهان سوم و اروپا بود. این تب و تاب و شور انقلابی تا مرگ چهگوارا و دستگیری دبره در بولیوی ادامه پیدا کرد.
در سال ۱۹۶۸ دادگاه نظامی بولیوی دبره را به جرم ورود غیرقانونی به این کشور و رابطه با چهگوارا به ۳۰ سال زندان محکوم کرد. اما این نویسنده اروپایی بود و دیگر یک شخصیت جهانی محسوب میشد. به همین دلیل بولیویاییها نمیتوانستند با او همان کنند که با مردم بولیوی کردند. با نامه ژنرال دوگل، ژان پل سارتر، شخصیتها و سازمانهای بینالمللی به دولت بولیوی، این نویسنده پس از مدت کوتاهی از زندان آغاز و به کشورش فرانسه بازگردانده شد.
این نویسنده با استفاده از تجربیاتش از سفر به آمریکای لاتین، ۴ کتاب نوشت که رمان «عنصر نامطلوب» آخرینشان است. خود دبره عنوان «آخرین اوراق پرونده» را برای آن برگزیده است. او تمام گفتوشنودها، نوشتههای پراکنده و اشارات جستهگریخته محافل خصوصی را گردآوری کرده و با انتشار این کتاب دست به جار و جنجال دیگری زده است.
در قسمتی از این رمان میخوانیم:
کرکس سیاه و تنومندی در آسمان کدر چرخ میزد. آفتاب غروب، به مه و دود رنگ طلایی ماتی بخشیده بود و مثل لکه روشن و وسیعی توسط امواج دود و بخار جارو میشد. از هر طرف آتش و دود بالا میرفت: مثل اطراف دهانه یک آتشفشان کپههای دود، زبالههای اطراف را از دیده پنهان میکرد و ابرهای کبود و سیاه، در فضای توفانی و کدر بههم میپیچید. جرقه مثل سنجاقک در هوای سنگین میرقصید. کرکس سیاه، با بالهای کشیده بهطرف زمین قوسی زد و با پنجههای بزرگ و درازش، آرام در کنار فرانک بر زمین نشست. فرانک از محل خود که صد متری از جاده بلندتر بود، میتوانست بیآنکه دیده شود اتومبیلها را زیر نظر بگیرد. دوهزار خانوار از این محل تخلیه زباله امرار معاش میکردند: آنها مالکین این معدن زباله بودند. تا چشم کار میکرد کپههای عظیم و سفید خاکستر و کوههایی از زباله دیده میشد: کاغذ، مقوا، بطری، کیسه نایلون، ظروف لعابی و اسکلت اتومبیلهای بیدر و پنجره. انبوهی از موجودات سیاه و کوچک، دور زبالههای تازهرسیده چرخ میخوردند _ این موجودات، اشباح سیاه و ارواح گرسنه و دوداندود بودند. اگر قدری جلوتر میرفتی، قادر به تشخیص سه نوع جاندار میشدی: کرکس، سگ، و بچه انسان. در مقابل و آن طرف جاده، کامیونهای زباله برای تخیله صف کشیده بودند. رفتگران با بدنهای چرب و عرقکرده، زباله را با چنگکهای دراز تخلیه میکردند و بلافاصله یک بولدوزر زباله را به نوک تپه میبرد.
بچهها اولین کسانی بودند که با تلاش و یقهدرانی مشتاقانه راه خود را به طرف زبالههای تازه میگشودند. ولی، زمانیکه با غنائم خود نمایان میشدند، کرکسها و سگها بهطرفشان خیز برمیداشتند و آنها را بهزمین میزدند و با غنائم فرار میکردند. همهجا را بوی تند و زننده لاستیک و چربی سوخته فرا گرفته بود و گاهگاه، نسیمی بوی تهوعآور مواد آلی و تجزیهناپذیر را به مشام میرساند. پرندگان در اکثریت بودند. آنها یا در دستههای صدتایی در آسمان چرخ میخوردند و یا پشت سر هم و بهترتیب فرود میآمدند و مثل گورکن، زیر کنده درختان سوخته قرار میگرفتند و بهنظر میرسید که با بیعلاقگی، مراقب این هیجانات احمقانه هستند. ناگهان، گویی در جواب علامتی نامعلوم، همگی به هوا میپریدند و هرکدام با چنگالهای دراز و کشیدهشان، در بالای صحنه نبرد چرخ میزدند.
این کتاب با ۲۸۸ صفحه، شمارگان ۷۷۰ نسخه و قیمت ۳۶ هزار تومان منتشر شده است.